در عالم دوره هایی بواسطه انطباق وانفتاح معدل النهار و منطقه البروج اتفاق افتاده و بشر امروزی در حال گذراندن یک دوره از هزاران دوره ای است که بر پیشینیان گذشته، است.( چرا که لازمه علی الدوام بودن فیض الهی اقتضای آنرا دارد.) و نیز این دوره پایان دوره و خلقت بشری نخواهد بود. از جمله آثاری که بر آن مترتب است اثبات رجعت ، اثبات نکاح انسانهای اولیه این دوره با غیر محارم بر اساس مبانی علمی ونیز اثبات وجود انسانها در دوره های قبل و ادامه آنها در دوره های بعد است.
کلمات کلیدی: رتق و فتق؛ ادوار و اکوار؛ دحوالارض؛تولد و توالد؛
مقدمه
از جمله آیات الهی که در قرآن هم بارها بدان اشاره شده است، آسمان و افلاک می باشد که از دیر باز، حتی از زمان بشرهای اولیه مورد توجه بوده است، چرا که افلاک و اوضاع فلکی تاثیرات شگرفی بر زمین وموجودات زمینی دارند. تا جایی که ابن سینا در اشارات و تنبیهات به نفع رسانی افلاک به زمین اشاره نموده است[1]، ویکی ازآن تاثیرات که در مباحث نجومی هم به اثبات رسیده بالا آمدن آب می باشد که از قرار گرفتن ماه در مدار خاص حاصل می گردد.
از این رو منجمین را بر آن داشت تا تحقیقاتی در این زمینه انجام دهند، و به نتائج قابل توجهی دست پیدا کنند.که بسیاری از این کشفیات سبب پیشرفت روند حیات بشری گردیده است. از جمله آن کشفیات دحوالارض(یعنی گسترده شدن زمین از بالاترین نقطه آن) است که از پیامدهای حرکت اوضاع فلکی می باشد.
در این بین سوالات عدیده ای مطرح می شود، از این رو تحقیقات گسترده ای را می طلبد که باید به آنها پاسخ داد، از جمله اینکه آیا ارتباطی بین دحوالارض و آیاتی همچون .. أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما[2]،«و اعلموا ان الله یحی الارض بعد موتها»[3]، و نیز:« یوم تبدل الارض غیر الارض»[4]،و... هست؟ و آیا با دحوالارض میتوان فهمید که نکاح انسانهای نخستین چگونه بود؟ و آیا قبل از دحوالارض ، انسانهای دیگری در زمین زندگی می کردند؟ واگر زندگی می کردند، خلقت دوباره انسانها را هم می توان از مصادیق رجعت (که در جوامع روایی ما وارد شده) بر شمرد؟
ولذا ما در این تحقیق در صدد پاسخگویی به این سوالات از منظر علامه حسن زاده آملی- که متخصص در علومی از جمله فلسفه، عرفان، نجوم، تفسیر، علوم غریبه، وبسیاری از علوم دیگر می باشند، هستیم.
معانی واژگان
1- دحو:
طبرسى: دحو و دحى به معنى بسط کردن و گستردن است:
جوهرى: دحو یعنی گستردن و غلطانیدن.[5]. ونیز به معنی توسعه[6] و گسترش و بزرگ شدن شکم و ا شل شدن و نیز غلطاندن هم آمده است[7]. راغب آنرا به معنى از جاى کندن مىداند[8]. معنای دیگر آن با تمام قدرت پرتاب کردن است[9].
دحى از لغات مخصوصى است که فقط در یک آیه از قرآن آمده است. اگر «دحى» از «دحو» بمعناى بشدت پرتاب کردن باشد، نظر بمرحله نخستین خلقت و جدا شدن زمین از منشأ اصلى خود میباشد. و اگر بمعناى گستردن و آماده کردن باشد، چنان که نظر مفسّرین باستناد ظاهر لغت همین است، نظر به دورهایست که زمین- پس از گذشت دورآنهایى- سرد شده و سطح آن از مواد خاک و عناصر اولیه و آماده براى ظهور برکات و رحمت خداوند و زندگى گشته. و اگر همه معانى و مراحل منظور باشد، از اعجاز قرآن با برگزیدن چنین لغاتى در موارد خاص بعید نیست[10].
دحو الارض به معنى بسط وگسترش زمین[11] از مرکز به اطراف است.[12] و منظور از «دحو الارض» این است که در آغاز تمام سطح زمین را آبهاى حاصل از بارانهاى سیلابى نخستین فرا گرفته بود این آبها تدریجا در گودالهاى زمین جاى گرفتند و خشکیها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گستردهتر شدند تا به وضع فعلى درآمد- و این مسأله بعد از آفرینش زمین و آسمان روى داد[13].
مقصود دیگر از دحو الأرض، گسترش به سبب تولید موالید می باشد، چون مرتبهى موالید در خلقت، بعد از مرتبهى عناصر و آسمانهاست[14].
معنای مورد نظر علامه حسن زاده آملی درباره دحو الارض ،این است که با انطباق وانفتاح دو عظیمه معدل النهار و منطقه البروج ،آب که تمام زمین را فرا گرفته بود، فروکش خواهد کرد و خشکی گسترش پیدا می کند[15]. بحث تفصیلی آن در ذیل همین مقاله خواهد آمد
2-واژه تولد
تولد، به موجوداتی که بدون پدر و مادر خلق شده باشد اطلاق می شود[16]. و نیز به معنی حیوان و موجود زنده ای که بدون پدر و مادر باشد نیز اطلاق می شود، مثل حیوانی که از آب راکد تابستان متولد می شود [17]. و همچنین به وجود آمدن نباتات و حیوانات از ماده ای که حیات در آن نیست ، تولد گویند.[18]
3-توالد و تناسل و تسافد
توالد در علم حیات یعنی عملی که بوسیله آن افراد جدیدی بوجود می آیند و نوع آنها در بقا استمرار پیدا می کند و اگر ازدیاد نسل در انسان، نبات، یا حیوان باشد؛ تناسل نامند، واگر در چهار پایان باشد، تسافد نامند، و در پرندگان اهلی ، تراصع گویند.[19]
فرق تولد با توالد؟
همانطور که بیان شد: تولد به موجوداتی اطلاق می شود که بدون پدر و مادر خلق شده باشند ، مثل حضرت آدم و موجودات اولیه از حیوانات خشکی که هر کدام همانند آدم از گل خلق شده اند. اما توالد به موجوداتی گفته می شود که با واسطه پدر و مادر خلق شده باشند، که در توالد ، ناگزیرازدیاد نسل از طریق پدر و مادر است.[20]
4- رتق
معانی رتق عبارت است از بستن و منظم کردن و درهم فرو رفته و فشرده[21] و به معنی التیام بخشیدن و ترمیم کردن هم آمده است.[22] و به معنای سدّ و اصلاح و از بین بردن خلل و جدایى نیزاست[23]. راغب در مفردات گفته: کلمه" رتق" به معناى ضمیمه کردن و به هم چسباندن دو چیز است، چه اینکه در اصل خلقت به هم چسبیده باشند و چه آن را با صنعت عمل بچسبانند و" فتق" به معناى جدا سازى دو چیز متصل به هم است.[24]
5- فتق
فتق به معانی متفاوتی آمده است از قبیل: جدا شدن وانفصال[25]. جایی که باران نمی بارد.[26] و به معنای شکافته شدن.[27] همچنین به معنای شکافتن و جدا کردن دو چیز متصل[28] و بهم پیوسته و فاصله دادن آن است [29].
معانی اصطلاحی رتق و فتق
درباره رتق و فتق به معنای اصطلاحی و مفهوم آن، نظریات متفاوتی- که بر گرفته از آیه کریمه: «أَ وَ لم یرَ الذین کفروا أَن السماواتِ و الأَرضَ کانتا رَتْقاً ففتَقْناهما» است- بیان شده است که به اختصار، آن دیدگاهها وبعضی از نقدهای وارد شده را، مطرح کرده و در پایان نظر مورد قبول را ذکر می کنیم.
1-یکی از دیدگاهها این است که آسمانها، یک آسمان و زمین هم یکی بوده است پس خداوند آنها را فتق نموده و در نتیجه هفت آسمان و هفت زمین شده است[30].
2-زمین و آسمان که به هم چسبیده بودند، از یکدیگر جدایشان کردیم، که در حقیقت آسمانها را طایفهاى، و زمین را طایفهاى (دیگر) دانسته، و آن دو را دو طایفه خوانده، و معنایش این است که خداوند می فرماید: این دو طایفه متصل به هم بودند و ما جدایشان کردیم[31].
3- فتق آسمانها و زمین بعد از رتق آنها ، برهانی بر توحید خداى تعالى در ربوبیت، و تدبیر عالم است [32] به این صورت که: آسمان و زمین، ابتدا یکپارچه بودهاند، و خداوند آنها را از یکدیگر جدا کرده است، و چنین خلقتى از تدبیر جدا نیست.[33]
زیرا قوه انفصال و جدایی که در موجودات به ودیعه بوده است ، با فتق به فعلیتشان رسیده اند.یعنى همه یک موجود بوده، که دیگر امتیازى میان زمین و آسمان نبوده . یک موجود رتق و متصل الاجزاء بوده، و بعدا خداى تعالى آن را فتق کرده، و در تحت تدبیرى منظم و متقن، موجوداتى بىشمار از درون آن یک موجود بیرون آورده، که هر یک براى خود داراى آثارى شدند.[34]
و این نظریه را علم امروز تایید مىکند، زیرا علم روشن نموده که آنچه محسوس ما است، هر کدام مرکب از عناصرى متعددی هستند. البته علامه طباطبایی آنرا مورد نقد قرار داده گفته اند که: این معنا در صورتى درست است که مقصود از رتق آسمانها و زمین، یکى بودن همه و نبودن امتیازی میان ابعاض و اجزاى آن باشد، که قهرا مراد از فتق هم، جدا سازى، و متمایز کردن ابعاض آن خواهد بود[35].
4-اما معنای دیگر این است: که آسمان رتق بود، یعنى بارانى از آن به زمین نمىبارید، پس ما آسمان را فتق کردیم، و از آن پس بارانها به سوى زمین باریدن گرفت، و زمین هم رتق بود، یعنى چیزى از آن نمىرویید، پس ما آن را فتق کردیم، و در نتیجه روییدن آغاز کرد، و با این آیت خود، برهان خود را تمام کردیم[36].
در این صورت برهان آیه شریفه مختص مساله باریدن آسمان، و روییدن زمین مىشود، و نظرى به سایر حوادث ندارد، به خلاف معناى اول که برهان آیه بر آن معنا شامل همه حوادث مىشود[37].
5-بعضى از مفسرین احتمال دادهاند که مراد از رتق آسمانها و زمین، تمیز نداشتن از یکدیگر در حال عدم، و قبل از وجود است، و مراد از فتق آن، تمیز یافتن بعضى از بعض دیگر در وجود، بعد از عدم است. علامه حسن زاده آملی در معنای اصطلاحی رتق و فتق، معنای دیگری را ذکر می کند که متفاوت با معانی یاد شده می نماید. و آن انطباق وانفتاح دو عظیمه معدل النهار و منطقه البروج است[38] که تفصیل آن خواهد آمد.
ماهیت و منشا پیدایش دحوالارض و ارتباط آن با ادوار
دحوالارض گسترده شدن زمین از قبة الارض –یعنی از برآمده ترین جای زمین- است.[39] توضیح آن اینکه: آسمان وزمین بصورت لایه های دائره ای شکل، همچون لایه های پیاز می باشند. که هر یک از این لایه ها ، همان طبقات تشکیل دهنده آسمان وزمین هستند. و یکی از دوائر موجود در عالم، دائره استوای فلکی یا سماوی است که معدل النهار نامند؛ و آن دائره ی است موهم از مشرق به مغرب که عالم اجسام را به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم می کند. و دیگری دائره ی استوای ارضی که آن را خط استوا می نامند که به موازات معدل النهار در درون آن دائره قرار دارد[40]. به عبارت دیگر،دائره عظیمه ای که بر کره ارض در سطح معدل النهار حادث می شود که آن را خط استوا گویند[41].
و دائره عظیمه دیگری هست که آن را منطقطه البروج نامند، و آن کمربندی است از کره فلکی، که مدارهای خورشید و سیارات در آن قرار دارند که به آن دائره شمسیه هم گویند زیرا خورشید همیشه در این مدار سیر می کند و هرگز از آن خارج نمی شود، اما سیارات گاهی در سطح این مدار قرار می گیرند و گاهی از آن خارج می شوند[42].
دائره شمسیه در سطح دائره ی استوای سماوی نیست بلکه مایل از آن است چنانکه همدیگر را با زاویه حاده ومنفرجه قطع میکنند.[43] که میل و فاصله دائره شمسیه از دائره ی استوای سماوی 23درجه و16دقیقه کمانی است و نام این کمان میل کلی یا میل اعظم است. و آن کوتاه ترین قوسی است که میان اقطاب چهار گانه، در دو دائره شمسیه و دائره ی استوای سماوی واقع شده است.[44]
منجمان چنین یافته اند که، میل کلی در هر سال تقریبا به اندازه نیم ثانیه، و تحقیقا به اندازه468 هزارم ثانیه قوسی رو به نقصان و کاهش است[45]. که اگر میل کلی در دائره شمسیه و دائره ی استوای سماوی، به همین اندازه(468 هزارم ثانیه قوسی) رو به کاهش باشد، با سپری شدن چند هزار سال، شب و روز همۀ نقاط کره زمین مساوی خواهد شد و دیگر فصول چهارگانه ای وجود نخواهد داشت.[46]
دائره شمسیه و دائره ی استوای سماوی، به مرور زمان در یک سطح قرار خواهند گرفت و با هم متحد خواهند شد، در این صورت، وقتی دو دائره شمسیه و دائره ی استوای سماوی، در سطح هم قرار گرفتند و با هم متحد شدند، آب همه جای را فرا خواهد گرفت و روزگار این دوره آدمیان پایان می یابد.[47]
به تبع (بر اساس دائمی بودن سنت الهی-لا تبدیل لسنه الله...- و خالی نبودن زمین از خلیفه الهی و...) دوباره با مرور زمان، دائره شمسیه و دائره ی استوای سماوی، انفتاح می یابند. در این صورت آبی که تمام زمین را فرا گرفته بود ، فروکش خواهد کرد. در این موقع است که خشکی از بلند ترین نقطه زمین پدیدار میگردد،که به آن دحوالارض گویند. [48]
بعضی از بزرگان، مدت زمان انطباق(رتق) و انفتاح(فتق) دو عظیمه مذکور را یک دوره می نامند. که مدت زمان رتق و فتق در هر دوره، طبق نظر مشهور سیصد وشصت هزار سال ، و به حساب نجومی حضرت علامه حسن زاده حدود صد و هشتاد هزار سال است.[49]
البته بسیاری از بزرگان هم نظراتی درباره دوره بیان داشته اند که بصورت خلاصه بیان می گردد.
دیدگاههای علما درباره ادوار
درباره ادوار، دیدگاههایی وجود دارد که آنها را بدون نقد و بررسی به اختصار ذکر کرده و نظر علامه را در پایان بیان می کنیم.
1)اخوان الصفا می گویندکه: افلاک را در حول و اطراف ارکان اربعه، ادوار زیادى است که بحساب نیاید و ادوار آنها را کوره اى است و هر یک از کواکب را در ادوار و اکوار خود قراناتى است که در هر کور و دورى در عالم کون و فساد حوادثى پدید آید که بحساب نیاید.[50] اخوان الصفا ادوار را پنج تا می داند و آنها را نام می برد؛ ادوار کواکب سیاره، ادوار مراکز افلاک تداویر در افلاک حامله، ادوار افلاک حامله در فلک بروج، ادوار کواکب ثابته در فلک بروج و ادوار فلک محیط در اطراف ارکان اربعه[51].
2) صاحب کتاب فرهنگ اسلامی مقصود اولیه از ادواررا، دوران و حرکات مستدیره افلاک می داند.[52]
3) از نظر عرفا مراد از ادوار، گردش وجود است در مراحل کمالات ممکن خود و عودت آن بسوى مبدأ المبادى.[53]
4) صدرا این اصطلاح را باین معنى گرفتهاند که موجودات عالم بعد از طى مدارج کمال و سیر وجودى خود فانى شده و مجددا دور دیگری را آغاز می کنند[54].
5)لاهیجى گوید: از اولین مرتبه موجودات که خلق اول است تا آخر تنزلات که مرتبت انسانى است و از مرتبت انسانى تا مرتبت الهیت که نقطه آخرین دائره به اول آن متصل میشود یک خط مستدیر موهوم است که از تجدد تعینات نقطه وحدت نموده می شود و بر او خلق جهان گشته مسافر و بر این خط مذکور خلق عالم مسافرند که از بطون بظهور مىآیند و از ظهور به بطون می روند.[55]
6) شیخ اشراق در تکرار اوضاع فلکی، همچنین در تکرار صور جسمانی بدون تکرار تعلقات نفوس مفارقة، در حکمة الإشراق گفته است که: و اعلم، أن نقوش الکائنات أزلا و أبدا محفوظة فی البرازخ العلویة مصورّة، و هی واجبة التکرار...، یعنی نقوش کاینات ازلاً و ابداً، در افلاک محفوظ و مصوّرمی باشند و آثار آنها در اعیان واجب التکرار است[56].
7- محقق سبزواری درباره ادوار و اکوار در اسرار الحکم می گوید که: کائنات در هر دوره واجب التّکرارند ، به این معنى که بعد از انقضاء هر دوره- که سیصد و شصت هزار سال است- اشیاء به امثال و اشباهشان عود مىکنند نه باعیانها، که اعاده معدوم بعینه لازم می آید که اعاده معدوم بعینه محال است و همچنین تکرار به امثال است، نه باعیانها و اشخاصها که لا تکرار فى التّجلى.. .[57] پس، چنانکه اوضاع به امثال رجوع کند ، لوازم اوضاع نیز به امثال رجوع کنند که عود شىء، بمثله است، نه بعینه و شخصه تا محال لازم آید.[58]
10) بعضی از بزرگان سیر موجودات را در مراحل وجودى خود از مبدأ وجود تا فناى محض ادوار مىنامند. و گاه این اصطلاح را به این معنى به کار بردهاند که موجودات عالم بعد از طى مراحل و مراتب کمال و سیر وجودى خود فانى شده و مجددا دور دیگرى را آغاز مىنمایند[59].
و همانگونه که سابقاً بیان شد، نظر علامه حسن زاده درباره ادوار در این مقاله، همان باز(رتق) و بسته شدن(فتق) معدل النهار و منطقه البرج است ،که با هر بار بازو بسته شدن یک دوره شکل می گیرد.[60] پیامدها و نتائج دحوالارض
عالم ، عالم تاثیر و تاثر است و از آنجا که هرامر ما فوقی در امر مادونش و بالعکس تاثیر می گذارد، اثرات خاصی هم با تعامل با همدیگر از خود نشان می دهند، از جمله اثراتی که از پیدایش دحوالارض با عرض عریض آن در عالم بدست می آید در ذیل ذکر می شود. البته بعضاً برخی از این پیامدها آنچنان عمیق و دقیق هستند که با فرض ثبوت این مبانی می توان به فهم بسیاری از مسائل دست پیدا کرد و همچنین تحولی در اندیشه معرفتی نسبت به عالم و حقایق موجود در آن ایجاد کرد.
با این بیان، ما دراینجا به نتایج و پیامد های رتق و فتق به اختصار اشاره می کنیم، گرچه پیامدهای بسیار دیگری هم می توان بر آن افزود . لازم به ذکر است که در هر بخش از نتائجی که ذکر خواهد شد بحثهای کلیدی و گسترده ای می توان انجام داد، اما نگارنده در این مقاله در صدد بیان کلی نتائج می باشد، لذا از بیانات آنها صرف نظر می کنیم.
پیامدها
1- به تصریح بعضی روایات، و آنچه که در بین بسیاری از منجمین و علما مسلم است این است که: با هر بار انفتاح و انطباقی که اتفاق می افتد ، یک دوره به پایان می رسد، و دوره جدیدی شروع می شود، که در هر دوره تولدی صورت گرفته و به واسطه توالد، موجودات تکثیر می گردند.از اینرو در روایات وارده از امام معصوم علیهم السلام نقل شده است که فرمودند:غیر از دوره ای که ما هم اکنون در آن قرار داریم ، دوره های بسیار زیادی پیش از ما به وقوع پیوسته است. تا جایی که امام باقرعلیه السلام فرمود قبل از این دوره، هزار هزار عالم و هزار هزار آدم ابوالبشر خلق شده اند. [61]
فلذا روایات ذیل از جمله روایاتی است که درباره تعدد آدم وعالم، ناشی ازمیل کلی و انطباق وانفتاح معدل النهار و منطقه البروج [62] کرده است: عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ فَقَالَ یَا جَابِرُ تَأْوِیلُ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَفْنَى هَذَا الْخَلْقَ وَ هَذَا الْعَالَمَ وَ أَسْکَنَ أَهْلَ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلَ النَّارِ النَّارَ جَدَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَیْرَ هَذَا الْعَالَمِ وَ جَدَّدَ خلق [عَالَماً] مِنْ غَیْرِ فُحُولَةٍ وَ لَا إِنَاثٍ یَعْبُدُونَهُ وَ یُوَحِّدُونَهُ وَ خَلَقَ لَهُمْ أَرْضاً غَیْرَ هَذِهِ الْأَرْضِ تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً غَیْرَ هَذِهِ السَّمَاءِ تُظِلُّهُمْ لَعَلَّکَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا خَلَقَ هَذَا الْعَالَمَ الْوَاحِدَ وَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَخْلُقْ بَشَراً غَیْرَکُمْ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ أَنْتَ فِی آخِرِ تِلْکَ الْعَوَالِمِ وَ أُولَئِکَ الْآدَمِیِّینَ [63]
خلاصه روایت فوق این است که: جابر ابن یزید در مورد آیه ای از امام باقر علیه السلام سوال کردند و امام جواب فرمودند(مضمون فرمایش امام): شاید تو بپنداری که خداوند فقط همین یک عالم که ما در آن هستیم را خلق کرده است، و می پندارید که غیر شما بشر دیگری خلق نشده اند، ولی به خدا قسم که خداوند تبارک و تعالی هزار هزار عالم و هزار هزار آدم ابوالبشر خلق کرده است که شما در یکی از آن عوالم هستید.[64]
فخر رازی هم در تفسیر کبیرش در تفسیر این آیه «ولقد خلقنا الانسان من صلصال من حما مسنون»[65] گفت: و نقل فی کتاب الشیعه عن محمد بن باقر علیه السلام انه قال: قد انقضی قبل آدم الذی هو ابونا الف الف آدم او اکثر.... [66] ترجمه: از امام محمد باقر علیه السلام نقل است که امام فرمودند: قبل از حضرت آدم که پدر ما است، هزاران بلکه بیشتر از آن،آدم ابوالبشر خلق شدند و رفتند.
ابن سینا هم نیز در این خصوص گفته که: چنین می نماید که در عالم،قیامات متوالی در سنینی واقع شده باشند و تاریخ آنها مظبوط نباشد. و هیچ مستنکر نیست که حیوانات و نباتات، دوره ای تباه شوند ودر دوره بعد به تولد پدید آیند بدون توالد.
- دلیل وجود داشتن دوره بعد
1- روایاتی هم بر وجود داشتن دوره بعد وارد شده است که مرحوم سبزواری در کتاب شرح منظومه،ج5، مبحث نفس،غرر144،ص214 به آن اشاره کرده است: فی السمع الوارد عن بعض أهل العصمة ، أنّه بعد إفناء هذا الخلق خلق أهل آخرین، من دون أنثى و بغیر فحل. [67] یعنی از روایات وارده است که می فرمایند:بعد از انتقال این مخلوقات ، خلقت های دیگری، بصورت تولدی(یعنی بدون پدر و مادر) خلق می شوند....[68]
2- پیامد دیگر همان است که علامه حسن زاده آملی گفته اند و آن یکی از وجوه تفسیری در آیه «او لم یر الذین کفروا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما»[69]، به این معنا که، مراد از سماوات و ارض ، دو عظیمه معدل النهارومنطقه البروج باشد، و مراد از رتق انطباق آن دو ، و مراد از فتق انفتاح آن دو باشد.[70]
4- پیامد دیگر اینکه؛ با هر بارانطباق وانفتاح معدل النهار و منطقه البروج، و پیدایش دحوالارض، یک بار خشکی زمین به سمت شمال و دریا به سمت جنوب خواهد بود، و بار دیگر خشکی به سمت جنوب، و دریا به سمت شمال، که در هر دو صورت به سان دوره گذشته خلقت آدم پیش می افتد.[71] به این معنا که ابتدا انسان به تولد و سپس به توالد، نسلشان زیاد می شود. .[72]
ابن سینا هم در این زمینه آورده است: «و نحن نعلم بأدنى حدس أن ناحیة الشمال کانت مغمورة بالماء حتى تولدت بالجبال...[73]» یعنی ما به کمترین حدس می دانیم که ناحیه شمال خط استوای زمینی که اکنون در آنیم روزی در آب فرو رفته بود تا کوهها سر بر آوردند، و اکنون دریاها از شمال منتقل به جنوب شده اند؛ و واجب نیست که انتقال دریاها به حسب زمان و مقدار محدود باشند، بلکه جایز است وجوه بسیار از انتقالات باشد که بعضی از آنها بیانگر عمارت و آبادی باشد.... [74]
5- از پیامدهای دیگری که علامه حسن زاده آملی در خصوص دحوالارض گفته درباره آیه و« اذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه...»[75] است: یکی از معانی این آیه (با حفظ مبنای فوق)، این است که پس از انفتاح دو عظیمه یاد شده و دحوالارض جدید، انسانها در ابتدا، به تولد و سپس به توالد به وجود می آیند. و این آدمیان وجود یافته جدید، جانشین آدمیان دوره پیش اند.[76] فلذا می توان گفت که: اولا بشر امروزی خلیفه و جانشین انسانهای دوره های قبل بوده اند که در زمین زندگی می کردند. ثانیا شکایت ملائکه برجعل جدید انسانها، با توجه به خلقت قبلی بشر بوده است که بشر دوره قبل در زمین فساد و خونریزی داشتند.
6- از پیامدهای دقیقی که قابل توجه است علامه می باشد که گفته اند: بر اساس مبانی رتق و فتق، در انطباق مذکور، انقراض عمر در خشکی، و دوره جدید جانوران خشکی لازم می آید نه حیوانات دریایی، پس باید حیوانات دریایی در بقای طبیعی وحفظ و اصالت انواع، پایدارتر از برّیها باشند.[77]چرا که بعد از فراگیری آب ، حیوانات دریایی بخلاف موجودات خشکی، می توانند به حیات خود ادامه دهند.
واز همین جا بحثی مطرح می شود که آیا انسانها هم می توانند در زمانی که تمام عالم را آب فرا گرفته ، با تدابیری به حیات خود ادامه دهند؟ چرا که باید زمین دارای خلیفه باشد، و اگر خلیفه نباشد طبق صریح روایات زمین اهلش را می بلعد؟ و شاید نبودن خلیفه ، خلاف سنت الهی باشد؟ که باید در فرصت مناسب به آن پرداخت.
7-با مبنای رتق و فتق یکی از بطون معانی آیه کریمه: اعلموا ان الله یحی الارض بعد موتها...[78]، و آیه: یوم تبدل الارض غیر الارض...[79]، بدست می آید، و آن اینست که مراد از موت ارض و تبدیل شدن آن، احاطه بحر بر تمامی ارض در زمان انطباق یاد شده می باشد.[80]
لازم به ذکر است که ارض در اصطلاح هیوی، به معنای عام آن است ، یعنی به کره خاکی ،که آب بر اکثر آن احاطه دارد، در حالیکه این معنا در قرآن مورد نظر نیست. بلکه ارض در قرآن کریم، فقط به معنای سطح خاک و خشکی یا قطعات خشکی است..[81] پس آنچه از تبدیل ارض به غیر ارض در آیه مذکور فهمیده می شود این است که آب تمامی خشکی زمین را در بر می گیرد و بر اساس معنای قرانی، به منطقه ای که خشکی ندارد، ارض نمی گویند.
رجعت
8- با انطباق و انفتاح دو عظیمه که در عالم اتفاق می افتد، آیا می توان تولد دوباره نوع موجوداتی که در دوره قبل در زمین بودند، را هم رجعت نامید؟ البته بر اساس مبانی مذکور در انطباق و انفتاح دو عظیمه، با اندک تاملی می توان به این سوال جواب داد و آن اینکه پس از دحوالارض انسان ابتدا با تولد و سپس با توالد به وجود می آید که این انسانها نیاز به انسان کامل و سفرای الهی دارند، و آنها برای ارشاد بشر مبعوث می شوند.[82] که در واقع رجوع انسان بر زمین ، بعد از پایان دوره قبل می باشد ، که به آن می توان رجعت نامید. و البته با حفظ معانی رجعت در روایات وارده، معنای مذکور را میتوان یکی از مصادیق رجعت دانست.
9- از مهمترین پیامدهای دحوالارض می توان تکثیر نسل را بر اساس مقتضای فطرت ثابت کرد، و آن اینکه :
نکاح انسانهاى نخستین با یک دیگر که در هر دورهاى پس از انطباق دائره عظیمه معدل النهار که دایره استواى سماوى است با دائره عظیمه منطقة البروج که آن را دائره شمسیّة نیز گویند، ابتداً به تولّد(بدون پدر و مادر)، مرد و زنهای متعدّدی تکوّن پیدا می کنند، قوله سبحانه: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ[83] و خلق الإنسان من صلصال کالفخّار[84] نیز موئد همین مطلب است .و پس از تولّد به توالد نسل تکثیر پیدا می کنند ، نه این که فرزندان یک مرد و زن با هم نکاح کرده باشند تا نسلهای زیادی بوجود آید، زیرا که نکاح فرزندان یک مرد و زن با هم، خلاف فطرت است چنان که روایات نیز بدان اشاره دارد[85].
والبته بعدی هم ندارد، که در یک دوره، انسانهایی همچون آدم ابوالبشر به صورت تولدی خلق شده باشند، قوله تعالی: إن مثل عیسى عند اللَّه کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون[86] ،
شیخ رئیس در فصل چهارم از مقاله هشتم فن ثانى حیوان شفاء از کتاب حیوان ارسطو نقل کرده است که: قال -أرسطو- المعلم الأول: و الجمل لا ینزو على أمّه، و قد احتال بعضهم على إنزائه فلمّا علم ذلک حقد على المحتال علیه به و أهلکه. و أما الفرس الکریم فقد غولط بأمر ملک یقال له أسفویافس، و نزأ على أمّه، فلمّا سفدها و عاین ذلک فی ما یقال ألقى نفسه فی وهدة و عطب، و قد سمعت بخوارزم قریبا من هذا.[87]
یعنی ارسطو گفته است: شتر بر مادرش نمی جهد.و شخصی بر جهیدن شتر بر مادرش حیله کرد و چون شتر آگاه شد بر او کینه کرد و هلاکش کرد.همچنین اسب نجیب بر مادرش نمی جهد چنانکه به امر ملکی به نام أسفویافس ، اسب را به اشتباه انداختند و بر مادرش جهید و بعد که فهمید ، خود را به گودالی انداخت و هلاک شد و...
پی نوشت ها و فهرست منابع:
· قران کریم
1. آلوسى ، سید محمود، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم،تحقیق على عبدالبارى عطیة ،چاپ اول،بیروت: دارالکتب العلمیه،1415 ق.
2. ابراهیمیان، سید یوسف، نوار دروس شرح منظومه، ج5،بخش نفس،1387.
3. ابن سینا ، حسین بن عبدالله، الشفاء( الطبیعیات) ناشر: مکتبة آیة الله المرعشى.
4. ابن سینا،حسین بن عبدالله، شرح اشارات و تنبیهات،تحقیق حسن زاده آملی ، ج1،چاپ دوم،قم:دفتر تبلیقات اسلامی،1386.
5. ابن سینا،حسین بن عبدالله، شفاء ، تصحیح علامه حسن زاده آملی ،الطبع الرحلی، بی تا.
6. ابن منظور، محمد بن مکرم،لسان العرب، چاپ سوم،بیروت: دار صادر،1414 ق.
7. اخوان الصفا، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء ، ناشر: الدار الاسلامیة،بی تا.
8. بابایى، احمد على،برگزیده تفسیر نمونه، چاپ سیزدهم،تهران: دار الکتب الاسلامیه،1382 ش.
9. ثقفى تهرانى، محمد، تفسیر روان جاوید، چاپ سوم،تهران: انتشارات برهان،1398 ق.
10. الجرجانى، السید الشریف على بن محمد ، کتاب التعریفات،تهران: ناصر خسرو،بی تا.
11. حسن زاده آملی، حسن، دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی، ،ج2،جاپ سوم، قم: بوستان کتاب،1386.
12. حسن زاده آملی،حسن،هزارو یک کلمه،ج3،چاپاول،قم:دفتر تبلیغات اسلامی،1376.
13. خانى رضا / حشمت الله ریاضى، ترجمه بیان السعادة فى مقامات العبادة، چاپ اول، تهران: مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه پیامنور، 1372 ش.
14. خسروى حسینى ،سید غلامرضا، ترجمه وتحقیق مفردات الفاظ قرآن ،چاپ دوم، تهران: انتشارات مرتضوى،1375 ش.
15. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن ، تحقیق صفوان عدنان داودى،چاپ اول، دمشق بیروت: دارالعلم الدار الشامیة،1412 ق.
16. زمانی قمشه ای، علی، هیئت و نجوم اسلامی، ،ج1،چاپ اول،قم: موسسه فرهنگی سماء،1381.
17. سبزواری ،ملا هادی،شرح منظومه،تعلیقه حسن حسن زاده آملی ،تحقیق مسعود طالبی،ج5،چاپ سوم،قم:ناب،1384.
18. سبزوارى، ملا هادی،اسرار الحکم، تهران: مطبوعات دینى،بی تا.
19. سجادى، سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا، تهران:وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى،بی تا.
20. شیخ صدوق،محمد بن علی بن موسی بن بابویه، الخصال،ترجمه محمد باقر کمرهای،چاپ هشتم،تهران:کتابچی،1377.
21. شیرازی،صدرالدین محمد،الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة ،ج6 ،چاپ دوم،قم:طلیعه نور،1428.
22. صدر المتألهین ، مجموعه رسائل فلسفى صدر المتالهین ،تهران: انتشارات حکمت.
23. صلیبا، جمیل ، المعجم الفلسفى،ج1، ناشر: الشرکة العالمیة للکتاب ،بی تا.
24. طالقانى ، سید محمود، پرتوى از قرآن، چاپ چهارم، تهران: شرکت سهامى انتشار، 1362 ش.
25. طالقانى، سید محمود، پرتوى از قرآن، تهران:شرکت سهامى انتشار،1362 ش.
26. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تحقیق و مقدمه محمد جواد بلاغى، چاپ سوم، تهران: انتشارات ناصر خسرو،1372 ش.
27. طبرى، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن، چاپ، اول، بیروت: دار المعرفه،1412 ق.
28. طریحى، فخر الدین ، مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینى، چاپ سوم، تهران: کتابفروشى مرتضوى،1375 ش.
29. فراهیدى ،خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ دوم، قم: انتشارات هجرت،1410 ق.
30. قرشى، سید على اکبر ،تفسیر احسن الحدیث، چاپ سوم، تهران: بنیاد بعثت،1377 ش.
31. قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، چاپ ششم،تهران: دار الکتب الإسلامیة،1371 ش.
32. مترجمان، ترجمه مجمع البیان فى تفسیر القرآن ،تحقیق رضا ستوده، چاپ اول،تهران: انتشارات فراهانى،1360 ش.
33. مصطفوى، حسن،تفسیر روشن، چاپ اول،تهران: مرکز نشر کتاب،1380 ش.
34. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه،چاپ29، تهران:دار الکتب الإسلامیة،1388.
35. ملاحویش آل غازى، عبدالقادر، بیان المعانى ،چاپ اول، دمشق: مطبعة الترقى،1382 ق.
36. موسوى همدانى، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، چاپ پنجم، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم،1374 ش.
37. نجفى خمینى، محمد جواد، تفسیر آسان ،چاپ اول،تهران: انتشارات اسلامیه، 1398 ق.
[1] شرح اشارات و تنبیهات،ابن سینا،نمط ششم،ج2،ص740.
[2] الأنبیاء- 33
[3] حدید،آیه17.
[4] ابراهیم، آیه49.
[5] تفسیر أحسن الحدیث، ج12، 66،ص66. ، تفسیر مجمع البیان طبرسى.
[6] النهایة، ج2، ص: 10
[7] قاموس قران . پرتوى از قرآن، ج3، ص96.
[8] المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانى ،مبحث دحو.
[9] پرتوى از قرآن، ج3، ص96.
[10] همان، ص 105- 106
[11] لسان العرب، ج14، ص: 252. ترجمه بیان السعادة، ج14، ص434.
[12] اسرار الحکم،ص675.
[13] برگزیده تفسیر نمونه ، ج5،ص 400
[14] ترجمه بیان السعادة، ج14، ص435
[15] هزار و یک کلمه، کلمه 323،ص99.
[16] دروس شرح منظومه، سید یوسف ابراهیمیان ،ج5،بخش نفس،1387.
[17] التعریفات،ص31، (باب التاء)
[18] المعجم الفلسفى، ج1،ص367.
[19] مصطفى الشهابی، معجم الالفاظ الزراعیة.المعجم الفلسفى، ج1،359.
[20] دروس شرح منظومه، سید یوسف ابراهیمیان ،ج5،بخش نفس،1387.
[21] تفسیر أحسن الحدیث، ج6، ص50.
[22] مجمعالبحرین ،ج5، ص، 166.
[23] تفسیر روشن، ج14، ص 8.
[24] ترجمه المیزان، ج14، ص:0 39
[25] کتابالعین، ج 5، ص، 130
[26] لسانالعرب، ج10،ص 296
[27] مجمعالبحرین، ج 5، ص223
[28] تفسیر أحسن الحدیث، ج6، ص556.
[29] ترجمه مفردات، ج3، ص8 . تفسیر روشن، ج14، ص 8.
[30] مجمعالبحرین ،ج5، ص، 166.
[31] تفسیر آسان، ج12، ص 221. تفسیر نمونه، ج13، ص 430. ترجمه المیزان، ج14، ص039.
[32] همان.
[33] همان، ص 391. تفسیر آسان، ج12، ص 221. تفسیر نمونه، ج13، ص 430.
[34] ترجمه المیزان، ج14، ص 391.
[35] همان، ص 392.
[36] همان، ص 392. تفسیر آسان، ج12، ص 221. تفسیر نمونه، ج13، ص430..
[37] ترجمه المیزان، ج14، ص 392.
[38] هزار و یک کلمه، حسن زاده آملی ،ج3،کلمه 323،ص101.
[39] همان ،ص99
[40] هیئت و نجوم اسلامی،علی زمانی،ج1،ص50.
[41] دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی،علامه حسن زاده آملی،ج2،ص526.
[42] هیئت و نجوم اسلامی، علی زمانی ،ج1،ص51.
[43] همان،ص52.هزار و یک کلمه، حسن زاده آملی، کلمه323 ،ج3، ص96.
[44] همان، صص97-98. هیئت و نجوم اسلامی، علی زمانی،ج1،صص54-55.
[45] هزار و یک کلمه، حسن زاده آملی، کلمه323 ،ج3،ص99. هیئت و نجوم اسلامی، علی زمانی،ج1،ص55.
[46] همان.
[47] هزار و یک کلمه، حسن زاده آملی، کلمه323 ،ج3،ص99
[48] همان.
[49] دروس شرح منظومه، سید یوسف ابراهیمیان ،ج5،بخش نفس،1387.
[50] اخوان ج 3 ص 243- 244.
[51] همان.
[52] فرهنگ معارف اسلامى، ج1، ص: 126
[53] همان.
[54] فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا، ص: 66
[55] شرح گلشن ص 20.
[56] مجموعه مصنفات شیخ اشراق،ج2،ص237
[57] اسرار الحکم، ص: 253
[58] همان.
[59] فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا، ص: 66
[60] هزار و یک کلمه، کلمه 323 ،ص103
[61] الخصال، شیخ صدوق، باب ما بعد الألف،ج 2،ص450.بحار الأنوار، ج 8، ص 375،. علم الیقین، فیض کاشانی، ج 1، ص 344، ط بیدار
[62] هزار و یک کلمه، کلمه 323 ،ص102
[63] الخصال، شیخ صدوق، باب ما بعد الألف،ج 2،ص450.بحار الأنوار، ج 8، ص 375،. علم الیقین، فیض کاشانی، ج 1، ص 344، ط بیدار
[64] همان.
[65] حجر
[66] الخصال، شیخ صدوق، باب ما بعد الألف، ج 2،ص450. بحار الأنوار، ج 8، ص 375،. علم الیقین، فیض کاشانی، ج 1، ص 344، ط بیدار
[67] شرح المنظومة، ج5، ص: 213
[68] علامه حسن زاده آملی در تعلیقه بر شرح منظومه می فرماید:که روایات کثیری از معصومین علیهم السلام بیان شده است
[69] الأنبیاء- 33
[70] هزار و یک کلمه، کلمه 323،ص101.
[71] همان.
[72] همان، ص101.
[73] طبیعیات ج 2،الشفاء، فصل ششم ، مقاله دوم از فن پنجم ص 275
[74] همان.
[75] بقره،30.
[76] هزار و یک کلمه، کلمه 323،ص101.
[77]همان،ص104.
[78] حدید،آیه17.
[79] ابراهیم، آیه49.
[80] هزار و یک کلمه، کلمه 323 ،ص107
[81] دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی،علامه حسن زاده آملی،ج2،ص757.
[82] هزار و یک کلمه، کلمه 323 ،ص103
[83] (حجر، آیة 28)،
[84] (الرحمن، آیة 15)،
[85] هزار و یک کلمه، کلمه 323 ،ص104
[86] (آل عمران، آیة 59)
[87] الشفاء من الطبع الرحلی بتصحیح حسن زاده آملی، ص 425.
انتهای پیام
نویسنده: ابراهیم کفشگر جلودار طلبه سطح سه دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه